اطلاعیه
حتما برات پیش اومده تو زندگی خسته بشی
از همه جا خسته بشی
شاید هم فکر خودکشی هم به سرت زده
حتما برات پیش اومده که اومدی با یکی درد دل کنی اما
وقتی شخص مقابلت مشکلش رو برات میگه تو مهر سکوت میزنی
چون میبینی مشکل اون از مال تو بزرگتره
حتما این قصه رو شنیدی که میگه طرف ناراحت نداشتن کفشش بود اما
میبینه کسی دیگه اصلا پا نداره که بخواد ناراحت کفشش باشه
حتما اینم شنیدی که یه روز همه مردم باید میرفتن تو میدون و مشکلاتشون نشون میدادند
شخصی میره اما تا میرسه میبینه مشکلش چیزی نیست و دستش و تو جیبش نگه میداره
و برمیگرده
همه اینا رو گفتم برای چند تا پیشنهاد یا خواهش یا نمی دونم اسمش رو که هر چی میزارید
ازتون میخوام از مشکلاتتون بگید
بی اسم خودتون و آدرس وبلاگتون
یا اگه دوست دارید برای اینکه شناخته نشید همه رو به اسم خودم یا ( . ) بزنید که معلوم نشه
بزرگترین یا کوچکترین مشکلی که دارید و بنویسید
اگه کسی عضو بیان هست میتونه قبلش از پنل خارج بشه بعد نظر بزاره با هر اسمی که دوست داره
چند تا هدف دارم
1. شاید مشکلات هم و ببینیم دیدمون نسبت به زندگی بهتر بشه
2. شاید مشکلات هم و ببینیم بیشتر شاکر خدا بشیم
3. شاید مشکلات هم و ببینیم برای هم دیگه بیشتر دعا کنیم
توضیح : این پست عمومی هست و نظراتش بدون تأیید و جوابی هم به نظرات نمی دم
امیدوارم که حالتون خوب باشه و مشکلاتتون اینقدر کوچیک باشه که نوشته نشه...
و اما مشکلات...
نوشتن از مشکلات سخته...
اینکه وقتی آدم دلش میخواد گریه کنه و حرفای دلشو به کسی بگه، بفهمه که هیچ کسی توی دنیای به این بزرگی نیست که بتونه حرفاشو بشنوه و گریه هاشو تحمل کنه... دردهاش هزار برابر میشه... و اگر این حس رو چند وقت به صورت مداوم داشته باشه، به یک جایی میرسه که حس می کنه دیگه نه، بیشتر از این نمیتونه
اینکه آدما به خوبی ظاهرشون نیستن
اینکه همه به دنبال منافع خودشون هستن
اینکه آدم نتونه سبک زندگیشو خودش تعیین کنه
اینکه آدم همش مجبور باشه ملاحظه ی همه ی آدما رو بکنه و هیچ کی ملاحظشو نکنه
...
همه ی اینا مشکلن...
اما هیچ وقت بعضی از حرف ها نمی شه گفته شه، همینا هم باعث میشه آدم احساس خفگی کنه...
شاید همیشه باید این حرفا تو دل آدم بمونه... اما مگه دل آدما چقدر جا داره...
امیدوارم همیشه خیلی کمتر از اندازه ی دل هاتون مشکل توش داشته باشید... خیلی خیلی خیلی کمتر...