به خدا میسپارمت
جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۵ ق.ظ
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت |
|
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک |
|
باور مکن که دست ز دامن بدارمت |
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی |
|
دست دعا برآرم و در گردن آرمت |
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی |
|
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت |
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب |
|
بیمار بازپرس که در انتظارمت |
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار |
|
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت |
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد |
|
منت پذیر غمزه خنجر گذارمت |
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار |
|
تخم محبت است که در دل بکارمت |
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل |
|
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت |
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست |
|
فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت |
۹۱/۰۴/۳۰
تن این تشنه لب من نشود شاد به قند
بارالها من از این چشمه پررونق عشق
خواهم آن جرعه که من را کند آزاد ز بند ...