صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای میریزم برایت ، توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز می خندم که : خیلی ! گرچه می دانی که نیست
شعر میخوانم برایت ، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود ، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک میریزم ، در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها میشوم ، با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی، کار آسانی که نیست
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ...
خدایا بلاء عظیم گشته...
وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ...
و زمین تنگ شد...
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ....
اى سرور ما اى صاحب الزمان فریاد فریاد فریاد....
الْعَجَلَ...
یا صاحب الزمان جهان محتاج ظهور توست ...
چند وقت پیش یه پست گذاشتم با این تیتر " اطلاعیه "
اونجا از همه خواسته بودم مشکلاتشون رو بگن و دلیل کارمم رو نوشته بودم
اینبار چیز دیگه ای میخوام
البته باز هم مثل همیشه در حد یه پیشنهاده ساده است نه بیشتر
اگه دوست داشتید بیاید از داشته هاتون بگید
چیزای ساده ای که دارید
اگه فکر میکنید ندارید یه کمی فکر کنید و توی خودتون و زندگیتون دنبالش بگردید
مثلا یکی از داشته هات میتونه داشتن تلویزیون توی خونت باشه
نمی دونم بستگی به خودتون داره چه چیز رو جز داشته هات میدونی
باز هم مثل اون پست قبل میگم
بی اسم و آدرس وبلاگ بزارید تا راحت باشید یا مثلا به اسم خودم یا یه ". " بزارید
اگه عضو بیان هستید قبلش از پنل خارج بشید بعد نظر بزارید تا اسم وبلاگ نیاد
و باز هم چند تا هدف دارم از این کار
1. اینبار میخوام نیمه پر زندگی رو ببینیم
2. شاید وقتی خواستی داشته هات رو بنویسی یه ذره یاد اوستا کریم بیوفتی و بگی " الحمدلله "
3. میبینیم که در مقابل همدیگه خیلی داشته داریم تو زندگیمون که نمی فهمیم و نداشته حساب میکنیم
4. شاید وقتی داشته های هم رو دیدیم خیلی حس بهتری داشته باشیم و نگاهمون به زندگی عوض بشه
توضیح : این پست عمومی است و نظراتش بدون تأیید و جوابی هم به نظرات نمیدم
اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمی داد، لازم بود نافرمانی نشود به خاطر سپاسگذاری از نعمتهای او
"حضرت امیر المونین (ع) "
حتما برات پیش اومده تو زندگی خسته بشی
از همه جا خسته بشی
شاید هم فکر خودکشی هم به سرت زده
حتما برات پیش اومده که اومدی با یکی درد دل کنی اما
وقتی شخص مقابلت مشکلش رو برات میگه تو مهر سکوت میزنی
چون میبینی مشکل اون از مال تو بزرگتره
حتما این قصه رو شنیدی که میگه طرف ناراحت نداشتن کفشش بود اما
میبینه کسی دیگه اصلا پا نداره که بخواد ناراحت کفشش باشه
حتما اینم شنیدی که یه روز همه مردم باید میرفتن تو میدون و مشکلاتشون نشون میدادند
شخصی میره اما تا میرسه میبینه مشکلش چیزی نیست و دستش و تو جیبش نگه میداره
و برمیگرده
همه اینا رو گفتم برای چند تا پیشنهاد یا خواهش یا نمی دونم اسمش رو که هر چی میزارید
ازتون میخوام از مشکلاتتون بگید
بی اسم خودتون و آدرس وبلاگتون
یا اگه دوست دارید برای اینکه شناخته نشید همه رو به اسم خودم یا ( . ) بزنید که معلوم نشه
بزرگترین یا کوچکترین مشکلی که دارید و بنویسید
اگه کسی عضو بیان هست میتونه قبلش از پنل خارج بشه بعد نظر بزاره با هر اسمی که دوست داره
چند تا هدف دارم
1. شاید مشکلات هم و ببینیم دیدمون نسبت به زندگی بهتر بشه
2. شاید مشکلات هم و ببینیم بیشتر شاکر خدا بشیم
3. شاید مشکلات هم و ببینیم برای هم دیگه بیشتر دعا کنیم
توضیح : این پست عمومی هست و نظراتش بدون تأیید و جوابی هم به نظرات نمی دم
عروس یه آخوند بود. با یه هیجانی اومد گفت: میدونی حاج آقا فلانی مجلس،... تومن میگیره؟
گفتم اول اینکه منبع خبرت کجاست؟ معلوم نیست چقدر راست باشه. امام علی میگن: اگر هر چیزی رو که شنیدی، بازگو کنی، دروغگو هستی!
دوم اینکه چرا نقلش میکنی؟
گفت: چون مردم باید بدونن!
گفتم: مردم می دونن فلان استاد دانشگاه برای یه سمینار چقدر می گیره؟ برای یه مجلس خصوصی، چقدر میگیره؟
گفت: خب اونها درس خوندن!!!!!
گفتم عزیز من ! شوعر من، از داداشم که الان دکتراشو گرفته، بیشتر درس خونده! ولی هنوز به پای حاج آقایی که اسم بردی، نرسیده!
----------------------------
پ.ن1: کی براش مهمه فلان دکتر چقدر حق ویزیت میگیره؟ چقدر حق عمل!
کی براش مهمه فلانی کلاس خصوصی هاش رو ساعتی چند حساب میکنه
اما اگر بشنویم یه آخوند، یه معلم قرآن، یه مفسر نهج البلاغه، یه مفسر قرآن، یه استاد اخلاق که سالها عمرش رو به تحصیل و تحقیق و مطالعه و گاها تدریس سپری کرده، مبلغی برای جلساتش میگیره، نچ نچمون بلند میشه! از اون آدم زده میشیم! دیگه پای منبرش نمیریم!
من موافق مادیگرا شدن آدمها نیستم! چه دکترش، چه آخوندش. اما چرا حاضریم برای همه چیز! برای همه چیز پول خرج کنیم جز برای دینمون؟ نمی دونم قبل از انقلاب که حکومت دینی نبوده، مردم چقدر برای دین خودشون و بچه هاشون پول خرج می کردن اما شاید یکی از دلایل اینه که حکومت رو مسئول حفظ دین بچه هامون میدونیم! برای همین رهاشون میکنیم و هر هزینه ای توی این زمینه ، به نظرمون گزاف و غیر قابل قبول میاد!
خانواده های شیعه لبنانی، وقتی بچشون به سن تکلیف نزدیک می شه، یه معلم خصوصی براش میگیرن تا عقاید و احکام اسلامی رو براش به روشنی بیان کنه و جا بندازه!
اینطوریه که جوونهای لبنانی اینقدر تو عقایدشون محکمن و طوفانم تکونشون نمی ده!
پ.ن2: الجمدلله خدا اینقدر به همون اندکی که «او» به خونه میاره، برکت میده که اموراتمون بگذره و من سنگ خودم رو به سینه نزنم! مطلبی که حق بدونم می گم حتی اگر به ضررم باشه. بالا سری هم شاهده!
اگر بشنوید یه طلبه با چه مبلغ اندکی داره زندگی میکنه، احتمالا باور نمی کنید!
پس لطفا حرفامو خارج از کلیشه های ذهنی بخونید. بعد اگر غلط دونستین، گردن من از مو باریکتر!
توضیح: با اجازه از صاحب وبلاگ کپی کردم
وبلاگی به اسم " من، او، ... "
در واقعه عاشورا سر تمام افراد بعد از شهادت از تنشان جدا شد
جز یک نفر
کسی که در حال ذکر بود ...
لعنت الله علی القوم ظالمین
قصه ما به " سر " رسید ...
السلام علی الرأس المرفوع
السلام علی زینب الصبور
در واقعه عاشورا امام حسین (ع) بدن همه را میکشیدند و به عقب می بردند
تنها بدن مبارک 2 نفر را نتوانستند به عقب برگردانند
یکی حضرت علی اکبر و دیگر حضرت عباس
چون بدن هایشان سالم نبود چون ...
اینجا بود که می فرمودند
جوانان بنی هاشم بیایید ...
ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت
جغرافیای درد زمین کربلا نداشت
این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
این بیتها مرا به چه رنجی که وا نداشت
فرمان رسیده بود کماندار را و بعد
تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت...
قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
تیری که قدر یک سر سوزن خطا نداشت
تنها حسین بود که دیگر به پیکرش
جایی برای بوسه ی شمشیرها نداشت
بر سینه اش نشست و خنجر کشید و ... نه!!!
دیگر غزل تحمل این صحنه را نداشت
این جنگ و سرنوشت غریبش چه آشناست
قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت
تنها سه سال آه سه سال عمر کرده بود
اما کسی به سن کمش اعتنا نداشت
با چشمهای کوچک خود دید آنچه را
گرگ درنده هم به شکارش روا نداشت
پایان گرفت جنگ و به آخر رسید ... نه
این قصه از شروع خودش انتها نداشت
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
در واقعه عاشورا 2 نفر بودند که زمانی جان در بندنشان بود اسب بر بدنشان تاخت
حضرت قاسم ابن الحسن علیهما السلام
و کسی که در مقاتل اسمش نیست اما در ناحیه مقدسه هست
حضرت سید الشهدا...
برای این داغ بزرگ همین بیت را بپذیر:
حدود شرعی صید و شکار معلوم است
چقدر تیر بزرگ است نامسلمان ها
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید ،اما ضجه نزد
زخم داشت و ننالید
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود.
سوره لقمان بسیار سوره جالبی هست
از هر نظر که تصور بکنید
یعنی خط به خطش رو میشه باهاش رفت تو یه دنیای دیگه و سیر کرد
امشب کلا به آیاتی بر خوردم که نمی دونستم بخندم
یا گریه کنم
گاهی هم از خجالت نمی دونستم چی کار کنم
اون وقت بود که دوست داشتی زمین باز کنه
پیشنهاد میکنم خیلی این پست رو نخونید
بزارید برای آرامش خودم بنویسم
همه چیز از این آیه شروع شد
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم
یعنی تا حالا نشده من با پدر و مادرم بد حرف بزنم؟
خاک تو سرم ...
اون زمانی که صدام و براشون بردم بالا
خاک...
با خودم میگفتم انشالله حلالم میکنند
اما این و کجای دلم بزارم ؟
حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ
مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد ( به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمّل می شد ) ، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد
بعد با خودم گفتم میخوای نوکرش بشی؟
اما مگه میشه ذره ای از اون 9 ماه رو جبران کنی؟
بعد با خودم گفتم تو نمی تونی جواب محبت مادرت رو بدی
چطور میخوای جواب محبت خدا رو بدی؟
اون وقتایی که لگد میزدی تو دلش و مادرت نمی خوابید چون داشت تو رو پروش میداد
یا اون زمانی که تکون نمی خوردی مادر دلش هری میریخت که نکنه چیزیم شده
یا خدا...
أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ
( آری به او توصیه کردم ) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت ( همه شما ) به سوی من است!
شرمندتم خدا
نه شکر تو رو بجا میارم
نه جبران محبت پدر و مادرم رو میکنم
پدرم وقتی رفتم مدرسه خرجم نداد؟
وقتی بزرگ شدم مردونگی رو یادم نداد؟
وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ
و هر گاه آن دو ، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی ، که از آن آگاهی نداری ( بلکه می دانی باطل است ) ، از ایشان اطاعت مکن ، ولی با آن دو ، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند
این آیه واسه امسال من است
کسی که همه چیزش رو براهه که هیچ وقت در مورد پدر و مادرش که رفتار ناشایستی انجام نمیده
این مال کسایی که پدر و مادر شاید کمی اونطور که میخوایم نباشند
خدا میگه بنده
حواست رو جمع کن
دیدی قبلش راجبه مامانت چی گفتم
الان بهت میگم باید درست حرف بزنی
حتی زدنت ،حتی بدترین کارها رو باهات انجام دادند
باید باهاشون با احترام رفتار کنی
فقط حق داری اگه خلاف حرف من بهت گفتند و ازت خواستند انجام بدی
انجام ندی اون هم با احترام نه با بی احترامی
شاید با خودم بگم ای بابا
حالا مثلا یه باری بابام من و زد و من ساکت بودم
من سرم زیر گرفتم
اما چه فایده
میدونی خدا چی میگه؟
یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ
پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی ( کار نیک یا بد ) باشد ، و در دل سنگی یا در ( گوشه ای از ) آسمانها و زمین قرار گیرد ، خداوند آن را ( در قیامت برای حساب ) می آورد خداوند دقیق و آگاه است!
میبینی برام داره سنگ تموم میزاره
همه جا هوام و داره
اما من چی بنده هستم ؟
بعد میگه بنده من
وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ
و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش
حالا بماند که صبر خودش یه ماجرای جدا داره که شاید بعدا مفصل بگم راجبش
اما حس میکنم خدا داره با این حرفش میگه آروم باش بنده من
من پیشتم
عیب نداره حالا
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ
( پسرم! ) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد.
به خودم فکر کردم
زمانی که بی علت از کسی خوشم نمیومد و به زور جوابش رو میدادم
یا کلا باهاش برخورد نمی کردم
حالا که فکر میکنم میبینم که همش غرور بوده
مگه من کی هستم که از کسی بی علت خوشم نمیاد
این مورد زمانی پیش میاد که من خودم رو بالاتر میدونم و اون رو پایین تر
حالا باید بشینم فکر کنم ببینم دیگه چه هنر نمایی هایی انجام دادم
تو رفتار
تو صحبت ...
همه اینا به کنار
چیزی که خیلی من و به فکر برد این بود
وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ
( پسرم! ) در راه رفتن ، اعتدال را رعایت کن از صدای خود بکاه ( و هرگز فریاد مزن ) که زشت ترین صداها صدای خران است.
به خر فکر کردم
به این که هیچ حرفی نمی تونه بزنه
فقط با صدای بلند عرعر میکنه
یعنی همه چیزش با داد است
و اصولا هم چیزی نداره برا گفتن
حالا ببین خدا چی میگه
میگه وقتی فریاد میزنی یعنی حرفی برای گفتن نداری
یعنی داری مثل خر...
حواسم باشه هر فریادی صدای خر نیست
گاهی فکر میکنم
اینکه میگن یکی از آداب دعا این هست که اول شکر نعمت کنی ممکنه چند تا دلیل داشته باشه
شاید یکیش اینه که خیلی گستاخی نکنی در مقابل خدا
منظور از گستاخی بی ادبیه
شاید یکی دیگش اینه که به داشته هات بیشتر فکر کنی
شایدم این که به عظمت و مهربونی خدا پی ببری
البته اینا همش تأملات خودم هست
دوباره ما نشستیم واس خودمون فکر کردیم
میدونم امروز روز عرفه است و روز دیگه ای نیست
اما میخوام ریزه ریزه دعاش رو بخونم
گاهی نباید بشینی کل دعا رو یه سره بخونی و بعدش هم بگی
آخیش خیلی حال داد
گاهی خوبه یه خط بخونی و با خودت فکر کنی و بعدش خودت و باهاش بسنجی
ببینی کجای این دعایی
خلاصه به بسم الله که گفتم
یه دفعه به همین شکر خدا داشتم فکر میکردم
اینکه یادم اومد دعاها همش با شکر شروع میشه
این که امام و معصوم هم همیشه شکر به جا میاوردند
اَلْحَمْدُ لله الَّذى ...
سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت کـه...
اگه تا حالا اینطور نبودیم بیایم سعی کنیم اینطور باشیم
بگیم سلام خدا
اول از همه شکر ، دست درد نکنه این همه نعمت بهم دادی
فک نکنی دارم به زبون شکر میکنما
نه از ته دل دارم میگم
همین که من الان در مقابلتم
همین که الان زنده ام
همین که لباسی تنمه ...
خلاصه یکی دو مورد هم اگه دوست داشتی میتونی بزبون بیاری تا واقعا به داده هات فکر کنی همون به بسم الله ...
مثل این دعا که داره یکی یکی شکر میکنه
هُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ...
او است بخشنده وسعت ده که آفرید انواع گوناگون پدیده ها را...
...هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
...او است که دعاها را شنواست
وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ...
و گـرفتاریها را برطرف کند ...
...وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ
...و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه
وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ...
و او بر هرچیز توانا است ...
توضیح: تأملات خودم هست بدون هیچ منبعی
پ.ن : نظرات بدون تایید هست
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت، شکسته بغضم را
دیده ام صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته ی من
رهسپار سینه بقیع ویران است
زائرم، زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است
امام باقر (ع) فرمودهاند:
هیچ کس از گناهان سالم نمیماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.
(بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، ج 75، ص 178)
گاهی وقتا خیلی چیزا رو میدونم اما خب ... با اینکه میدونم یادم میره
این فراموشی هم دقیقا زمانی پیش میاد که نباید پیش بیاد
مثل اینکه شادم و میرم سرخوشانه یکی و نصیحت میکنم یا حرفی، چیزی بهش میگم
بعد به 1 روز نمیگذره میبینی یا خدا
چرا این طور شد
بعد که میگذره میبینی بعله
فلان روز به فلانی خودم این حرف و زدم و الان موقعش شده که ببینم راست میگم یا دروغ
کی میخواد ببینه؟
خب معلومه خدا
بعدش هم ممکنه همین خدا بخواد به بنده های دیگش من و نشون بده و بگه
این و ببین همونیه که حرف زد
ببین عمل نمی کنه
فقط حرف میزنه
پس بیخیالش باش برو دنبال کسی که حرف و عملش یکی باشه
یعنی جزئی ترین چیزهای این دنیا به هم ربط داره
حالا چی شد به اینجا رسیدم ؟
این و دیدم
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» ، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!
ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم ( و اینها را نیز امتحان می کنیم ) باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد!
حالا نکته جالب ترش اینجا بود که بنده اصلا این آیه رو امروز ندیدم آیه ای که امروز دیدم این بود
اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ
برای شما جز خدا ، ولی و یاوری نیست!
اصل ماجرا از این آیه شروع شد برای خودم
داشتم به داشته هام فکر میکردم
راستش خیلی خیلی خیلی وقته که به این آیه ایمان راسخ پیدا کردم
خیلی شده کسی باهام بوده
اما باز همیشه حس تنهایی میکنم در کنارش
شاید پدرت ، مادرت ، خواهر و برادرت ، دوستت ، اصلا همسر و بچه هات باهات باشند
اما یه جایی یه روزی میشه که با وجود اینا هم باز تنهایی
اینجاست که میگیم همه تنهاییم
یعنی محاله کسی و پیدا کنی که بگه نه من اینطور نیستم
چون هیچ وقت نمیشه که همه اینا همیشه باهات باشند
یا همیشه درکتت کنند
یا وقتی نیازشون داری همیشه در کنارت باشند
خیلی پیش میاد که به یکیشون نیاز داری و نیستند
و اینجاست که دقیقا میری سمت خدا
یعنی با خودت با تمام وجودت میگی خدایا تو فقط همیشه با منی
هر وقت بخوام
هر وقت نیاز داشته باشم
تو با منی
فقط خیلی خوبه که تو تنهاییامون نریم پیشش
تو اوج شلوغی هم باهاش باشیم
خودم سعی میکنم در همه حال باهاش باشم
چطوری؟
در اوج شادی و خوشی هام یادم بهش باشه
چطوری؟
شکر نعمت کنم
چطوری؟
فقط میگم الحمدلله از این نعمت
میگم من یادمه تو این نعمت رو دادی بهم
که اگه تو نمی دادی الان اینطور نبودم
اینا رو میگم
که وقتایی که تنهام خیلی حس خجالت نداشته باشم و بگم شرمنده فقط تو ناخوشی هام میام
بازم میگم من همیشه اینطور نیستم
فقط سعی میکنم اینطور باشم
چون میدونم برای کوچکترین حرفم باید امتحان بدم
تذکر به خودم :
مراقب کلام و رفتارت باش چون
زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست ، زنگ بعد حساب دارم
گفتم روم به خواب و ببینم خیال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری