عبد عاصی امیدوار

لب لعلش

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۲۹ ب.ظ

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

 

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

 

بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم

 

وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

 

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

 

در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

 

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

۹۱/۰۵/۰۴
عبد عاصی امیدوار

نظرات  (۲)

بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت...

-----
همیشه انگار اینجوری بوده.

===========================
آره رفیق
دنیا را بغل گرفتیم…
گفتند امن است، هیچ کاری با ما ندارد…
خوابمان برد…
بیدار که شدیم، دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
=======================================
آره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
-->