عبد عاصی امیدوار

.

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۲۲ ق.ظ
گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهان هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری بزرگ

روز و شب ما بین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور و پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

هر که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

هر که از گرگش خورد دائم شکست

گرچه انسان می نماید، گرگ هست

در جوانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گر که باشی همچو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را می درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگها فرمان روایی می کنند

این ستمکاران که با هم همرند

گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب

۹۱/۰۸/۱۱
عبد عاصی امیدوار

نظرات  (۹)

انسانم آرزوست ....
سلام
عیدتان مبارک
ذی الحجه که می آید روزشماری میکنی تا بر خود ببالی که شیعه ای، که مولایت علیست!
حرارت این عشق مقدس گرمابخش لحظه هایتان!
عاشقیتان مستدام...
مست باشید از ولای شاه مردان!
دعایمان کنید
لحظه هایتان سرشار از حس خوب حضور خدا

=======================
سلام
ممنون
عید شما هم مبارک بانو
هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)
سلام
عیدغدیر والاترین عید اسلامی مبارک
============================
ممنون
همچنین
باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر / شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر

موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر / چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر

عید سعید غدیر سرآغاز امامت و ولایت برشما مبارک باد
======================================
ممنون
همچنین
سلام میگما وقتی میای وبم آدرس وبتم بذار اینقد سخته برامکه میرم تو لینکام
=================
چشم
دیگه؟
سلام...
شاید انسان گرگ صفت وجود داره...ولی من گرگ رو بیشتر از این جور انسان ها دوس دارم....
شعر از کی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
ضمنن ب روزم...

پاسخ:
الان میام
۱۴ آبان ۹۱ ، ۱۸:۳۳ دانشکده من
بجای " تاج گل بزرگی " که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن!

- شکسپیر

زیبا بود به وب منم سر بزن خوشحال میشم نظردوس داشتی بزار در ضمن اگه باتبادل لینک موافقی منو با نام دانشکده من لینک کن موفق باشی.

پاسخ:
اما لینکام و نمی زنم تو وب
هیچگاه دلت را به روزگار مسپار که دریایی از ناامیدی هست

دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است . . .
۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۹:۲۰ دانشکده من
حکایت می کنند که دو نفر بر سر قطعه ای زمین نزاع می کردند و هر یک می گفت: این زمین از آن من است.

نزد حضرت عیسی علیه السلام رفتند.

حضرت عیسی علیه السلام گفت: اما زمین چیز دیگری می گوید!

گفتند : چه می گوید ؟

گفت: می گوید هر دو از آن منند !
متن جالبی بود گفتم براتون بفرستم..موفق باشین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
-->