عبد عاصی امیدوار

.

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ
ذره ذره ،آنچه داد از من گرفت

دیر دانستم که گیتی رهزن ست

۹۱/۰۹/۱۵
عبد عاصی امیدوار

نظرات  (۵)

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!! ..
الهییی...فرزندم...
غم به هر جا که رود، سرزده آید بدلم
چه کنم؟ خانه من بر سر راه افتادست
باد می وزد …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
موافقم

به دنبال واژه ها مباش....کلمات فریبمان می دهند
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
-->