عبد عاصی امیدوار

.

شنبه, ۲ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۱۳ ب.ظ
آقا قرار شاه و گدا هست، یادتان

آری، همان شبی که زدم دل به نامتان

مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان

آقا، دلم عجیب گرفته برایتان

۹۱/۱۰/۰۲
عبد عاصی امیدوار

نظرات  (۱۷)

انشالله زودتر بری
آقا دلم عجیب گرفته برایتان...:(((
انشا الله زود مشرف بشید...
آخ گفتی
آی که دلم تنگه
۰۲ دی ۹۱ ، ۲۲:۴۱ پسرخودسر
در خدمت امام رضا علیه السلام نشسته بود و مشغول گفتگو با حضرت بود که جمعی از اهل بصره برای ورود و دیدار ایشان اذن خواستند. امام به یونس دستور دادند که به پستوی خانه برود و تا به او اجازه نداده اند بیرون نیاید.

دقایقی از حضور میهمانان گذشت و صحبت به یونس و فعالیت های او رسید. هر کدام تا توانستند از یونس بدگویی و گلایه کردند که او بر ضد شما فعالیت دارد و افکارش انحرافی است و ... . در پاسخ آن ها امام تنها سر به زیر انداختند و سکوت نمودند...

یونس همه را می شنید اما اجازه نداشت تا بیرون بیاید. قطرات اشک بر صورتش نشست و زانوانش را در بغل گرفت. چه باید می کرد؟؟؟

مدتی گذشت و میهمانان مرخص شدند. امام یونس را صدا زدند تا بیرون بیاید. یونس با چشمانی قرمز و صورتی اشک آلود وارد شد. بغض گلویش را گرفته بود...
امام نگاه پر رافتشان را بر چهره ی غمزده ی یونس دوختند. نگاهی که انگار آب بود بر دل آتش زده اش... و در همان حال فرمودند: سبب گریه ات چیست؟

سوال امام یونس را به هق هق انداخت. آقا دیدید چه ها پشت سرم گفتند و مرا بی جهت متهم ساختند؟ من ... من هر چه کرده ام به نیت دفاع از حریم شما بوده است

امام فرمودند: یونس اگر در یک دست مقداری گِل باشد و در دست دیگر مرواریدی سپید و همه بگویند آن قطعه گِل مروارید است آیا تو سخنشان را می پذیری؟

یونس گفت: نه آقا. من به چشم خود مروارید را می بینم. چگونه چنین حرفی را باور کنم؟

فرمودند: یونس! تو را چه باک که همه ی عالم مذمتت کنند و بدگویی ات را نمایند هنگامی که ولی خدا از تو خرسند و راضی ست؟؟؟

لبخند رضایت امام برای تو کافی ست...

بحار الانوار ج2، ص 66، باب 13
چه قشنگ بود این داستان تونظرات
کاش ولی خدا ازما هم خرسند باشه.....
۰۳ دی ۹۱ ، ۱۰:۱۸ درهمین حوالی
دیشب که نمیدانستم برای کدام یک از درد هایم گریه کنم کلی خندیدم . . .
سلام
بیاید...خوش آمدید من لینکتون نگه میدارم...نظر من اینه که وقتی وب های جالبی هستند باید لینکشون کرد که شاید از طریق وب من یا دیگری آدما با وب های دیگه هم آشنا بشن...
۰۳ دی ۹۱ ، ۱۵:۱۱ ریحانةالنبی
دو بیتی بسیار زیبایی بود.
ورودی باب الجواد...
بغض کرد گلویم... :((

سلام امام رضا جان
دلم تنگ شده بسیار برایتان :(
کاش می شد بیایم کنارتان
:((

سلام دوست جان...
درپناه خدا باشی
ای بابا..دلم میخواد برم مشهد...پول ندارم...یکی از دوستامم هر روز اسرار که تو رو خدا بیا بریم...
امان از بی پولی...این اولین سالیه که نرفتم..بعد از 3سال..
ماه وقتی هدفش حمله به انسان باشد،

دهن قافیه باید پر لیوان باشد!

کو زبانی که بخوانی تو و لب پرنشود

کودهانی که به اندازه کتمان باشد!

مگراین شیفتگان را توبه اندازه دهی

هرکه اندازه ننوشد زتوحیوان باشد

باتوپیمانه کشیدن به تظاهر سخت است

هرکه را خواندن چشمان تو آسان باشد!

ماخرابیم ازآن چشم وتو خود میدانی

خواجه باید نظرش درپی ایوان باشد

هرکه شاهین ترازوی تو شد بی تاب است

هرخسارت زده را چشم تو میزان باشد

کاش حکم توبر این می زده جاری بشود

تا ابد داوری دهکده با خان باشد!

حکم سبز توبماند قلم خان برود

کاش بردهکده ها این برودآن باشد

گردن برف شما گردنه را حیران کرد

پس طبیعی است که دریاچه پریشان باشد!!

ما ندیدیم مهی مثل توعاشق درعقل

یا کسی مثل شما عاقل و داغان باشد!

خانه ای ساخته ام آجرش ازنان ونمک

چه کسی دیده دهی آجرش از نان باشد!؟

گوی هرجابرود چشم تو میدان دار است

شهرداری هنرش کشف دو میدان باشد

چشمه چشم شما کاش نبندد سر خم

این هراس همه کاسه به دستان باشد

تا که هر بی سروپا طالب جامت نشود

کاش مطلوب تو زیشان طلب جان باشد...

حسین تقلیلی-
....................
سلام بابا جوووووون...چطوری؟؟؟
چه خبر/..ما که بد نیستیم..ممنون سر می زنی..اون ورا نیای؟؟

۰۴ دی ۹۱ ، ۱۴:۵۸ پسرخودسر
اگر باورت هست که هیچ رحمی بالاتر از رحم خدا نیست، پس این همه تشویش و دل نگرانی و چه کنم چه کنم برای چیست؟
چه خوب بود می فهمیدیم چه کنم چه کنم نیست، چه کند چه کند است! و چه خوب بود این قدر با زبان درازی هایمان به خدا
و قضا و قدرش توهین نمی کردیم ...
ب نظرت الان حقش نیست بگیرم بکشمت...

میخوای با گریه بیام وبلاگت و سیل راه بندازم..
.


به تنهایی مکن عادت که تنها میشوی آخر

ز جمع ما مرو بیرون که با ما میشوی آخر



مشوغافل زما هرگز مکن با ناکسان پیوند

مرو دیگر به میخانه که رسوا میشوی آخر



اگرتنها شدی جانم ، مترس از قید تنهایی

تو هم چون نم نم باران به دریا میشوی آخر



به مهرت کرده ام عادت چرا بر من جفا کردی

اگر من یوسفم روزی زلیخا میشوی آخر



به راهت داده ام جانم امید عافیت دارم

یقین دارم دمی داری مسیحا میشوی آخر



چشیدم شربتی شیرین ، شنیدم هاتفی می گفت

به دست ساقی کوثر مداوا میشوی آخر



اگر پیری اگر نالان یقین دارم که در عقبی

به حول و قوّت یزدان تو برنا میشوی آخر



منم تنهاترین تنها که می گویم به تو صهبا

به تنهایی مکن عادت که تنها میشوی آخر
۰۸ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۲ مندیر بهار
سلام
جای همه دوستامن خالی من تازه از مشهد رضا امدم واقعا امام رضا امام رئوفه.....برا رفتن پیش آقا اول دل کندن و دله شکسته میخواد نه پول ............
صد شاخه گل محمدی با صلوات

تقدیم امام عسگری با صلوات

جز حضرت مهدی نبود نایب او

آغاز امامتش درود و صلوات

آللهم عجل لولیک الفرج

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
-->