عبد عاصی امیدوار

.

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۱۹ ب.ظ
دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد

سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد

چه حکمت است که چون نام فاطمه می آید

برای گریه دل من بهانه میگیرد

۹۲/۰۱/۲۴
عبد عاصی امیدوار

نظرات  (۳)

سلام، قشنگ بود، ممنون
دنیا چه بی شریک و پرستیدنی شده

بغض علی چقدر نفهمیدنی شده

عمریست درد های تو را کور مانده ایم

بی بی چقدر غربتتان دیدنی شده !

نیره کاشی
قلبم را به دست نسیم می سپارم تا عشق را در گوش دلت زمزمه کند

در این ایام که صدای کورجغدان فضای دل آدم را کر می خواهد

در این روزگاری که یوسف فروشی به نرخ برگهای خزان ارزان شده است..

و قحطی غیرت باغبان بیداد می کند...

بیچاره گل ها

باید به بی حیایی محکوم شوند

اشرف مخلوقات هم که دارد خیر سرش با چشم بازمی خوابد

چه دنیای عجیبی ست

این روزها مردم به هوس می گویند عشق..و عاشق رنگ خاکستری اند...

اعتقادشان این شده که خر بودن خیلی خوب است

ولی من این اعتقاد را نمی خواهم

هر از گاهی می روم جلوی اینه ی دل

نگاهی می اندازم به قیافه ام

مبادا مثل بعضی ها دراز گوش شوم

حتی می ترسم قلبم را به دست نسیم بسپارم

تا عشق را در گوش دلت زمزمه کند

آخر !

خبر رسیده که این روز ها نسیم خائن شده

استعفا داده

فیلش هوای هند کرده...در کله اش باد افتاده

میخواهد جایش را با طوفان عوض کند

حالا نسیم می شود طوفان

ویران و واروون می کند زیبایی را

حتی پیام عشق زیبای مرا؟؟؟؟

راستی آقا یک سوال؟؟

هنوز آخرالزمان نرسیده است...؟؟؟

فاطمیه است

علویون نمی فهمند غیرت علی یعنی چه؟؟

شیعیان این روزها کمتر فاطمه را می فهمند

دین شان را می فروشند به همین گرانی ها و ارزانی ها..

دختر همسایه ام وقتی بچه بود چادر می کرد سر عروسکش

حالا خودش یک عروسک بی چادر است

نمی شود بیخیال روضه ی چادر خاکی مادرم در کوچه های شهر پیغمبر ص شوم

در این دوره ای که عروسک های چادری به سر،

به عروسک های بی چادر دست مریزاد گفته اند...

میگویند لال شدن گاهی وقتها خوبست

اما جایش اینجا نیست

اینجا در این کورستان و کرستان و گنگستان

باید غربت عشق را جار زد

شاید خدا خواست کسی شنید

حالا حق دارم عشقم را نگویم

حق دارم با نسیم خودفروش قهر کنم؟

حق دارم بروم با عشق ...بار و بنه ببندم وبروم از این دیار

و بگذارم اشتباهی به هوس بگویند عشق...

نه...اما من نمیخواهم با عشق بروم و گم وگور شوم...

میخواهم برروم...اورا بیاورم..تا با هم برای همیشه زنده بمانیم...

خداحافظ..من رفتم...شما هم دلتان خواست بیایید کمکم...

دنیای بی عشق زشت است..خیلی زشت...

مهین اسدی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
-->