عبد عاصی امیدوار

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۱۵
عبد عاصی امیدوار

.

دعا گوی غــریـــبان جهانم

۶ نظر ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۳۵
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۲۸
عبد عاصی امیدوار

.

امام علی (ع) : وقتی عالمی از دنیا رود رخنه ای در دین اسلام ایجاد می شود که قابل ترمیم نیست.

انا لله و انا الیه راجعون...

حضرت آیت الله خوشوقت امروز صبح به رحمت خدا رفتند.

برای شادی روح این عالم ربانی و استاد اخلاق فاتحه ای قرائت کنید.


پ.ن: چند روز نیستم اومدم به همتون سر میزنم و میگم.

۵ نظر ۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۲۸
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۱
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۳
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۲۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۱۲
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ دی ۹۱ ، ۱۲:۴۵
عبد عاصی امیدوار

.

من و تو خدا را نشناختیم.

ببینید که چطور اولیااش با او صحبت میکنند؟

این اولیا، آن کسانی هستند که شناخت دارند.


"آیت الله آقا مجتبی تهرانی"

۱۶ نظر ۱۳ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۲
عبد عاصی امیدوار

.

می گویند برای اینکه بخوابی ستاره ها را بشمار...

اما نگفتند برای بیدار شدن از این کابوس لعنتی باید چه کار کرد

۸ نظر ۱۰ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۴
عبد عاصی امیدوار

.

حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟
۹ نظر ۰۵ دی ۹۱ ، ۱۸:۱۵
عبد عاصی امیدوار

.

آقا قرار شاه و گدا هست، یادتان

آری، همان شبی که زدم دل به نامتان

مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان

آقا، دلم عجیب گرفته برایتان

۱۷ نظر ۰۲ دی ۹۱ ، ۱۴:۱۳
عبد عاصی امیدوار

.

زندگی چیست؟

زندگی گل زردی است به نام "غم"

مروارید غلتانی است به نام "اشک"

آیینه شکسته ای است به نام "دل"

فریاد رسایی است به نام "آه"

و سرانجام ای یاران

زندگی آش دهن سوزی نیست!!!

۱۱ نظر ۲۸ آذر ۹۱ ، ۱۵:۳۵
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۰
عبد عاصی امیدوار

.

کسی برام نظر خصوصی گذاشته و سوالی کرده

لطفا آدرس وب بده و خودش و معرفی کنه

۱ نظر ۲۱ آذر ۹۱ ، ۱۴:۳۱
عبد عاصی امیدوار

.

بگذار تا ببینمش اکنون که می رود

ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای؟

۴ نظر ۱۸ آذر ۹۱ ، ۱۴:۴۳
عبد عاصی امیدوار

.

ذره ذره ،آنچه داد از من گرفت

دیر دانستم که گیتی رهزن ست

۵ نظر ۱۵ آذر ۹۱ ، ۱۱:۳۳
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ آذر ۹۱ ، ۱۱:۰۳
عبد عاصی امیدوار

.

ساعت چیست؟

اختراع غریبی که مدام جای خالیت را به رخ دلتنگی هایم می کشد

۴ نظر ۱۲ آذر ۹۱ ، ۱۹:۵۳
عبد عاصی امیدوار

.

هر روز با انبوهی از غم های کوچک

گم می شوم در بین آدم های کوچک

۶ نظر ۰۷ آذر ۹۱ ، ۱۷:۵۳
عبد عاصی امیدوار

گاهی درین غربتی که می رود، حوادث غریبی رخ می دهد .. مثلا تو خیال کن، مرکز اسلامی شیعیان در شهر منچستر دیوار به دیوار کلاب شبانه ی همجنسگرایان ست .. نیمه های شب تاسوعا، خانمی از آن ها، در حالت نیمه مستی، به اداره ی پلیس زنگ زده ست که من از پنجره دیده ام که  این همسایه های ما سایکو شده اند و خودشان را دارند به شدیدترین وجه ممکن می زنند .. میان شان هم کودک و زن هست .. و پلیس به سرعت و شدت آمد .. و راستش توضیح دادن سینه زنی و محرم و اینها در یکی دو دقیقه ی سرنوشت ساز ابتدایی، کار آسانی نیست .. و مع الوصف وقتی رفع و رجوع می شود، نشانه ی مراکز درمانی را به بچه ها می دهند که بتوانند با غم و غصه هایشان کنار بیایند! ...

.

.

.

یک حس ِ تمام نشدنی ِ غربت دارد محرم ِ اینجا .. 


پ.ن 1: بهم اجازه دادند بدون منبع ذکر کنم این مطلب رو

پ.ن 2: از غربت زیاد دوام نیاوردم که نگم اینجا

۹ نظر ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۹:۴۷
عبد عاصی امیدوار
نقل است از علامه امینی 

شب عاشورا برای امام زمان (عج) صدقه می دادند و می فرمودند:

امشب قلب حضرت در فشار است.

۴ نظر ۰۴ آذر ۹۱ ، ۲۱:۴۷
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ آذر ۹۱ ، ۱۰:۵۱
عبد عاصی امیدوار
در عقل نمی گنجد ؛

این نکته که در عالم ؛

لب تشنه کسی ماند ؛

با منصب سقایی...

۴ نظر ۰۲ آذر ۹۱ ، ۱۱:۰۲
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ آذر ۹۱ ، ۲۲:۵۰
عبد عاصی امیدوار
نه اینکه ما دین داریم، عزای حسین داریم...

چون عزای حسین داریم، دین داریم.

۰ نظر ۰۱ آذر ۹۱ ، ۱۷:۳۲
عبد عاصی امیدوار
درد دارم کربلا زخم من است...
۷ نظر ۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۹:۴۷
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۱:۲۶
عبد عاصی امیدوار

.

گاهی وقت ها از شدت دلتنگی...

گریه که هیچ...

دلت می خواهد...

های های بمیری

۳ نظر ۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۳۹
عبد عاصی امیدوار
تنها و تنها سید الشهدا است که در بازار عالم

"جنس بنجل" 

را می خرد...

(شیوه رندی، دفتر13، کلمات قصار مرحوم کربلایی احمد طهرانی)

۲ نظر ۲۸ آبان ۹۱ ، ۱۱:۳۲
عبد عاصی امیدوار
برای کربلا یک مرز بیشتر نیست،

از خود که گذشتی به کربلا رسیده ای!!!

۶ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۲:۱۸
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آبان ۹۱ ، ۰۸:۴۶
عبد عاصی امیدوار

.

صبر خوب است و مخواه از عاشقی این خوب را

پیش ازین هرگز نفهمیدم غم ایوب را

خوانده ام در چهره ی مردم همین امروز هم

حرف های مفت بعد از تو به من منسوب را

با وجود طعنه هاشان ظاهرم شاد است آه

بید از داخل به نرمی می تراشد چوب را

دستمالت را نکش بر پلک هایم بیهوده است

سرمه ام لو می دهد چشمی که شد مرطوب را!

تا بدانم چندمین روز است ترکم کرده ای

می شمارم شیشه های خالی مشروب را

هر دو بعد از تخته نرد زندگی خندیده ایم

می توان از خنده هامان حدس زد مغلوب را

حرف هایت را غزل کن با سکوت از من نگیر

لااقل این عشق بازی کردن مکتوب را  

*(صادق فقانی - اهل مازندران -بابل-)*


پ.ن: در نظرات دوست خوبم ابراهیم واسم نوشت... ممنونم ازت رفیق

۶ نظر ۱۵ آبان ۹۱ ، ۱۵:۰۵
عبد عاصی امیدوار

.

دلم گم کرده راهش را

و چشمانم نگاهش را

شبیه آسمانی که

شبی گم کرده ماهش را

۴ نظر ۱۴ آبان ۹۱ ، ۱۸:۳۰
عبد عاصی امیدوار

.

گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهان هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری بزرگ

روز و شب ما بین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور و پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

هر که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

هر که از گرگش خورد دائم شکست

گرچه انسان می نماید، گرگ هست

در جوانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گر که باشی همچو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را می درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگها فرمان روایی می کنند

این ستمکاران که با هم همرند

گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب

۹ نظر ۱۱ آبان ۹۱ ، ۱۰:۲۲
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آبان ۹۱ ، ۲۳:۲۱
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ آبان ۹۱ ، ۱۳:۰۰
عبد عاصی امیدوار

.

بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم

ملول از ننگ هستی و از زندگی سیرم

اگر جان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد

ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم

گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن

شکار آمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم

بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب

وگرنه انتقام زندگی را از تو میگیرم

بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم

ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم

اگر چه عمر کوتاهم برای عاشقی کم بود

بیا ای زندگی بگذر دم آخر ز تقصیرم

۸ نظر ۰۳ آبان ۹۱ ، ۲۳:۳۰
عبد عاصی امیدوار

.

 هرگز ب جهان در طلب مال نبودیم

 لب را ب سخن غیر محبت نگشودیم

 بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم

 باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

۵ نظر ۳۰ مهر ۹۱ ، ۲۲:۳۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ مهر ۹۱ ، ۲۲:۳۲
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۸
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ مهر ۹۱ ، ۰۰:۴۰
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ مهر ۹۱ ، ۰۸:۲۰
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ مهر ۹۱ ، ۱۸:۳۵
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مهر ۹۱ ، ۲۰:۵۸
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۹:۲۳
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۹:۱۷
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ مهر ۹۱ ، ۰۱:۳۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ مهر ۹۱ ، ۱۱:۵۵
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۰:۱۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۵۴
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۵۱
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۲۹
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۵۹
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۳۱
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۴۰
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۳۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۵۴
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۴۶
عبد عاصی امیدوار

ای که با سلسله زلف دراز آمدهای

 

فرصتت باد که دیوانه نواز آمدهای

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

 

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمدهای

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

 

چون به هر حال برازنده ناز آمدهای

آب و آتش به هم آمیختهای از لب لعل

 

چشم بد دور که بس شعبده بازآمدهای

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

 

کشته غمزه خود را به نماز آمدهای

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

 

مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده​ست

 

مگر از مذهب این طایفه بازآمدهای

۷ نظر ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۵۹
عبد عاصی امیدوار

در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

 

کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند

 

وین همه منصب از آن حور پریوش دارم

گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری

 

من به آه سحرت زلف مشوش دارم

گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست

 

من رخ زرد به خونابه منقش دارم

گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد

 

نقل شعر شکرین و می بیغش دارم

ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من

 

جنگها با دل مجروح بلاکش دارم

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است

 

بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

۶ نظر ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۲
عبد عاصی امیدوار

سالها پیروی مذهب رندان کردم

 

تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم

من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه

 

قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان

 

که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون

 

میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من

 

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست

 

آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع

 

گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت

 

اجر صبریست که در کلبه احزان کردم

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

 

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب

 

سالها بندگی صاحب دیوان کردم

۱ نظر ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۴۱
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۱۹
عبد عاصی امیدوار

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

 

خراب باده لعل تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز

 

و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر

 

که از یمین و یسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین

 

که از تطاول زلفت چه بیقرارانند

نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو

 

که مستحق کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس

 

که عندلیب تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من

 

پیاده میروم و همرهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن

 

مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند

خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد

 

که بستگان کمند تو رستگارانند

۱ نظر ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۴
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۴
عبد عاصی امیدوار

بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

 

کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

 

شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

جایی که تخت و مسند جم میرود به باد

 

گر غم خوریم خوش نبود به که میخوریم

تا بو که دست در کمر او توان زدن

 

در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم

واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما

 

با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا

 

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

 

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست

 

با خاک آستانه این در به سر بریم

۱ نظر ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۲
عبد عاصی امیدوار

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

 

مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند

طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند

 

زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند

خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون

 

دل در وفای صحبت رود کسان مبند

گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی

 

ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند

ز آشفتگی حال من آگاه کی شود

 

آن را که دل نگشت گرفتار این کمند

بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست

 

تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند

جایی که یار ما به شکرخنده دم زند

 

ای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند

حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی

 

دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۳۲
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۲۶
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۳
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۷
عبد عاصی امیدوار

زهی خجسته زمانی که یار بازآید

 

به کام غمزدگان غمگسار بازآید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم

 

بدان امید که آن شهسوار بازآید

اگر نه در خم چوگان او رود سر من

 

ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید

مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد

 

بدان هوس که بدین رهگذار بازآید

دلی که با سر زلفین او قراری داد

 

گمان مبر که بدان دل قرار بازآید

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی

 

به بوی آن که دگر نوبهار بازآید

ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ

 

که همچو سرو به دستم نگار بازآید

۳ نظر ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۲۰
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۳۹
عبد عاصی امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۲۶
عبد عاصی امیدوار

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین

 

خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

به زیر دلق ملمع کمندها دارند

 

درازدستی این کوته آستینان بین

به خرمن دو جهان سر فرو نمیآرند

 

دماغ و کبر گدایان و خوشه چینان بین

بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند

 

نیاز اهل دل و ناز نازنینان بین

حقوق صحبت ما را به باد داد و برفت

 

وفای صحبت یاران و همنشینان بین

اسیر عشق شدن چاره خلاص من است

 

ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین

کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست

 

صفای همت پاکان و پاکدینان بین

۲ نظر ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۲
عبد عاصی امیدوار

از دیده خون دل همه بر روی ما رود

 

بر روی ما ز دیده چه گویم چهها رود

ما در درون سینه هوایی نهفتهایم

 

بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود

خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک

 

گر ماه مهرپرور من در قبا رود

بر خاک راه یار نهادیم روی خویش

 

بر روی ما رواست اگر آشنا رود

سیل است آب دیده و هر کس که بگذرد

 

گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود

ما را به آب دیده شب و روز ماجراست

 

زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود

حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل

 

چون صوفیان صومعه دار از صفا رود

۵ نظر ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۳۲
عبد عاصی امیدوار

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

 

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی

 

خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد

چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب

 

که به امید تو خوش آب روانی دارد

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا

 

نه سواریست که در دست عنانی دارد

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی

 

آری آری سخن عشق نشانی دارد

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی

 

برده از دست هر آن کس که کمانی دارد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

 

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف

 

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای

 

هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش

 

کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد

۲ نظر ۰۵ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۲۴
عبد عاصی امیدوار

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

 

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

 

بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم

 

وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

 

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

 

در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

 

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

۲ نظر ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۲۹
عبد عاصی امیدوار

هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی

 

که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی

ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق

 

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور

 

که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی

گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است

 

خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی

ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد

 

که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی

چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است

 

مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی

دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

 

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی

ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست

 

بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی

خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ

 

نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

۱ نظر ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۳۴
عبد عاصی امیدوار

بالابلند عشوه گر نقش باز من

 

کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم

 

با من چه کرد دیده معشوقه باز من

میترسم از خرابی ایمان که میبرد

 

محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق

 

غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمیکند

 

ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم او

 

گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا

 

تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم

 

تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود

 

هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا

 

با شاه دوست پرور دشمن گداز من

۲ نظر ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۳
عبد عاصی امیدوار

دردم از یار است و درمان نیز هم

 

دل فدای او شد و جان نیز هم

این که میگویند آن خوشتر ز حسن

 

یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما

 

عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده میگویم سخن

 

گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شبهای وصل

 

بگذرد ایام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست

 

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان

 

بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار

 

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است

 

و آصف ملک سلیمان نیز هم

۲ نظر ۳۱ تیر ۹۱ ، ۲۰:۱۳
عبد عاصی امیدوار

ای غایب از نظر به خدا میسپارمت

 

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

 

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

 

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

 

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب

 

بیمار بازپرس که در انتظارمت

صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار

 

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

 

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

میگریم و مرادم از این سیل اشکبار

 

تخم محبت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

 

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

 

فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت

۵ نظر ۳۰ تیر ۹۱ ، ۰۱:۳۵
عبد عاصی امیدوار

سبت سلمی بصدغیها فوادی

 

و روحی کل یوم لی ینادی

خدارا بر من بیدل ببخشای

 

و واصلنی علی رغم الاعادی

نگارا در غم سودای عشقت

 

توکلنا علی رب العبادی

امن انکرتنی عن عشق سلمی

 

تزاول آن روی نهکو بوادی

که همچون مت به بوتن دل و ای ره

 

غریق العشق فی بحر الودادی

به پی ماچان غرامت بسپریمن

 

غرت یک وی روشتی از امادی

غم این دل بواتت خورد ناچار

 

و غر نه او بنی آنچت نشادی

دل حافظ شد اندر چین زلفت

 

بلیل مظلم و الله هادی

۴ نظر ۲۸ تیر ۹۱ ، ۲۳:۰۲
عبد عاصی امیدوار

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید

ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید

نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل

چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید

حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست

که شمهای ز بیانش به صد رساله برآید

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت

که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود

خیال باشد کاین کار بی حواله برآید

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان

بلا بگردد و کام هزارساله برآید

نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ

ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید



۲ نظر ۲۸ تیر ۹۱ ، ۱۴:۲۷
عبد عاصی امیدوار

گر چه ما بندگان پادشهیم

پادشاهان ملک صبحگهیم

گنج در آستین و کیسه تهی

جام گیتی نما و خاک رهیم

هوشیار حضور و مست غرور

بحر توحید و غرقه گنهیم

شاهد بخت چون کرشمه کند

ماش آیینه رخ چو مهیم

شاه بیدار بخت را هر شب

ما نگهبان افسر و کلهیم

گو غنیمت شمار صحبت ما

که تو در خواب و ما به دیده گهیم

شاه منصور واقف است که ما

روی همت به هر کجا که نهیم

دشمنان را ز خون کفن سازیم

دوستان را قبای فتح دهیم

رنگ تزویر پیش ما نبود

شیر سرخیم و افعی سیهیم

وام حافظ بگو که بازدهند

کردهای اعتراف و ما گوهیم

۱ نظر ۲۷ تیر ۹۱ ، ۲۰:۴۳
عبد عاصی امیدوار

خیلی وقته که دیگه نه با کسی حرف میزنم و نه جایی می نویسم

چند روزه دارم به اینجا ور میرم و سرم و گرم میکنم

اینجا حرف نمی زنم

فقط حرفایی که حافظ باهام میزنه و مینویسم

همین

توضیح:

از وقتی سکوت کردم ، هر وقت دلتنگ بشم و دوست داشته باشم کسی باهام حرف بزنه تفعل به حافظ میزنم

تفریبا هر شب یا روزی دوبار باهام حرف میزنه

همدم خوبی شده واسم

اگه او هم چیزی نگه عیب نداره

خدا هست

خدا همیشه هست

من راضیم

۹ نظر ۲۷ تیر ۹۱ ، ۱۳:۲۴
عبد عاصی امیدوار
سلام...

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۱ ، ۱۴:۳۴
عبد عاصی امیدوار
-->